Live alive

The default is changed:

  • Judgin' isn't allowed
  • Comparin' isn't allowed
  • Analyzin' is allowed
  • NOTE : Ofcourse exceptional situations are NOT treated accordin' to default!

    Friday, December 31, 2004

    واکسن خطر

    لازمه آدم تجربیات سطحی ای در کارهایی که می دونه بد و خطرناک هستند کسب کنه ... چون اون اطلاعات هیچ وقت به تنهایی نمی تونن از پیشروی تو به سمت خطر جلوگیری کنن .. یا باید کسی رو که از اون خطر مطلعت کرده به اطلاعات ضمیمه کنی یا اینکه واکسن اون خطر رو بزنی ... ولی کار خیلی سختیه و احتیاج به کمک راهنمای درونی داره

    Thursday, December 30, 2004

    ما همه بر اساس کارهایمان تشویق یا تنبیه می شیم پس باید یاد بگیریم نیاتمون رو در کارهامون ظاهر کنیم

    تعارفات زاید

    وقتی کسی می خواد کمکم کنه مجبورش نمی کنم زیاد تعارف کنه و کمکش رو می پذیرم و ازش تشکر می کنم ولی وقتی واقعا کمک لازم ندارم یا دوست دارم(لازم می دونم) به تنهایی اون کار رو انجام بدم طرف هر چقدر تعارف کنه بهش راه نمی دم .. بعضی ها ممکنه فکر کنن که من بی ادبم یا هنوز بچه ام و این چیزها رو بلد نیستم واقعا هم بلد نیستم چون هیچ وقت نخواستم و نمی خوام یاد بگیرم ... تعارف کردن افراطی فقط روابط رو پیچیده تر می کنه .. کسی اگه نیاز به کمک داره باید یاد بگیره که اون رو مطرح کنه یا حداقل بار اول که بهش پیشنهاد کمک می شه ناز نکنه و قبول کنه ... این اصلا درست نیست که فرد ارائه دهنده ی کمک علاوه برزحمتی که بر دوشش می افته مجبور بشه طرف مقابل را هم متقاعد کنه که اینکار به نفع او خواهد بود ! ... خیلی مواقع دیدم حتی فرد کمک شونده برای قبول کمک سرش منت هم میذاره ! ... افرادی رو هم دیدم که بااینکه آمادگی کمک کردن ندارن فقط برای اینکه چیزی گفته باشن درتعارف افراط و اصرار می کنن !... تعارف این گروه رو باید پذیرفت تا اینها باشند که وقتی آمادگی ندارن بی خودی شلوغش نکنند

    قربانی

    می خواستم تنها باشم که عصبانیتم رو سر بیگناهان خالی نکنم ولی غیر قابل اجتناب بود ... همش رو سر مریم خالی کردم ... طفلکی هیچ راه فراری هم نداشت

    اطمینان کاذب

    کسی که راجع به مسائلی که اطلاعات کافی دربارشون نداره اینقدر مطمئن است و سعی می کنه این اطمینان مسخره و کاذب رو به بقیه منتقل کنه اگه احمق ترین نباشه می تونه مطمئن باشه که جزء احمق ترین ها ست
    ...
    و این فقط می تونه یه راه احمقانه برای فرار از سرگردانی باشه .. ایجاد اطمینان کاذب

    Hey !

    هی ... به من نگو چیکار کنم یا چی کار نکنم ... فقط تجربیاتت رو در میون بذار و حتی تحلیلش رو هم به عهده ی خودم بذار

    Wednesday, December 29, 2004

    عادی

    طبیعیش اینه که عادی نباشم ... اگه عادی باشم دیگه طبیعی نیستم و در حقیقت عادی هم نیستم و فقط دارم عادی سازی می کنم

    چهارچوبی برای خودم ساخته ام ... فیکس نیست ولی در هر لحظه خودم رو ملزم می دونم که از اون تجاوز نکنم ... تغییر دادن ابعادش مراتب داره و با ریاست مریم صورت می گیرد که به خوبی از این چهارچوب که درواقع مقر اوست محافظت می کند.... انسانیتم را مدیون او هستم

    فکر می کردم درگیرش نمی شم ... اصلا حتی فکرش هم نمی کردم که همچین چیزی ممکن باشه .. ولی حالا ...اونقدر ها هم بعید به نظر نمی رسه

    هر کسی یک مریم در وجودش داره!

    داشتم راجع به راهنما می گفتم ....... مقدمه : اینهایی که می نویسم چیزهایی است که در مورد خودم درست بوده و با رفتار و گفتار و کردار دیگران سازگار به نظر می رسه ... ادامه ی بحث :
    قوه ی تشخیص درست و نادرست در وجود هر انسانی هست... و همه موقعی که برای اولین بار می خوان یک کاری رو انجام بدن از طریق ضمیر ناخودآگاه شون احساس می کنن که کارشون درسته یا نه ... بعضی مواقع این احساس رو با اینرسی اشتباه می گیرن و در انجام اون کار اصرار می ورزند ...و با بی اعتنایی به راهنمایی ها باعث کمرنگ شدن و در نهایت محو شدنشون می شن .... تشخیص و تمییز این احساس راهنما کمی دقت می خواد... مهم ترین و موثرترین نکته اینه که آدم با خودش رو راست باشه و سعی نکنه خودش رو گول بزنه ... بقیه اش بستگی به این داره که آدم چقدر با خودش و احساساتش آشنایی داشته باشه و چقدر در تقویت این راهنمای درونی موفق بوده باشه

    سیر تکامل

    این روزها خیلی به گذشته فکر می کنم ... چقدر با الانم فرق داشتم ... اون موقع از وجود مریم در درونم وحشت داشتم ... وجودش رو انکار می کردم !.. چه برسه به اینکه بخوام بروزش هم بدم !... از دنیای واقعی هم وحشت داشتم (و دارم !) ... به دنیای ساخته ی خودم پناه برده بودم ... خدای دنیام بودم ... دنیام خیالی نبود .. واقعی سازیش کرده بودم که هیجان انگیز تر بشه و حوصله ام سر نره !.. ولی بعد از مدتی دیگه اونجا هم نمی تونستم آسوده باشم ... دیگه نسبت به اطرافم بی تفاوت نبودم ... خیلی مسائل که قبلا به راحتی از کنارشون می گذشتم برام مهم شده بودن و حتی از کوچکترینشون هم نمی تونستم بگذرم ... از همون موقع به آهنگ های متال روی آوردم ... چون باعث می شدن احساس قدرت و شکست ناپذیری بکنم وبتونم سختی ها رو تحمل کنم (هنوز هم همینطوریه)......... تعداد مسئله ها مدام در حال افزایش است ... و اصلا طبیعت این نوع مسایل اینه که راه مشخص و منحصر به فردی ندارن و همواره باید گوش به زنگ باشی که راه های بهتر رو کشف و در زندگیت پیاده کنی... ولی حداقل روش روبه رو شدن با این مسائل رو یاد گرفته ام و دیگه ازشون فرار نمی کنم .. همین خودش امیدوار کننده است

    Sunday, December 26, 2004

    The Damn Misunderstanding !

    پنج سال پیش یک مسائلی پیش اومد که بد جوری فکرم رو مشغول کرد موقعیتم طوری بود که نمی تونستم صراحتا مسئله رو عنوان کنم پس یه نقشه کشیدم تا بصورت غیر مستقیم وارد عمل بشم و حقیقت رو کشف کنم ! توجه : مسئله به من مربوط می شد واین اقدامات تفننی نبوده اند.. برای تاکید : غیر مستقیم با یواشکی فرق می کنه ... خلاصه به سختی یک سری اطلاعات جمع کردم که بد جوری متناقض بودن ! .. و از کنار هم گذاشتن چند تا چیز به نتیجه ی فوق العاده بدبینانه ای رسیدم که به طرز فجیعی توی زندگیم تاثیر گذاشت ...با اطلاعاتی که داشتم-که مرتبا بهشون افزوده می شد- هر طوری فکر می کردم اون نتیجه گیریه با واقعیت جور در می اومد ولی همش فکر می کردم اگه یه روزی بفهمم که همه ی اینها سوء تفاهمی بیش نبوده چقدر پشیمون خواهم شد ... از قضا همین طور هم شد !... و از اون به بعد سعی کردم کوچکترین مسایل رو صراحتا مطرح کنم ...البته لازم به ذکره که قبلا فکر کرده ام چطور بگم که موجب سوء تفاهم نشه

    Friday, December 24, 2004

    Changes

    تغییرات برای تکامل لازمند ولی آدم معمولا به علت اینرسی سکون و عادت به وضع موجود در مقابل هر نوع تغییری – هر چند مفید– از خودش مقاومت نشون می ده ... ولی من می خوام به استقبا ل تغییرات برم ...فعلا تغییرات غیر قابل اجتناب .. چون می دونم در هر صورت باهاشون مواجه می شم .. چه بهتر که با آمادگی به استقبالشون برم ! ... بعدا اگه موفقیت آمیز بود تعمیمش می دم به تغییرات مفید

    Thursday, December 23, 2004

    My WONDERFUL Friend !

    امروز روز خوبی بود ! ... بعد از مدتها دوستی را دیدم که برام قابل درک است و او هم مرا می فهمد... برام خیلی جالبه که سیر تکاملی مشابهی را در شرایطی کاملا متفاوت تجربه کرده ... او تنها کسی است که می تونم در مورد افکارواحساساتم باهاش حرف بزنم .. تنها کسی که با مریم صحبت کرده

    Live ALIVE !

    یه اشتباه بزرگ و غیر قابل جبران اینه که به گذشته و آینده فکر کنی ولی حال رو از دست بدی
    از گذشته عبرت بگیریم ... برای آینده برنامه ریزی کنیم ...و در حال زندگی کنیم ! ... و سعی کنیم زنده زندگی کنیم

    Wednesday, December 22, 2004

    ThE aRt Of LoVe

    ابراز دوست داشتن به نحوی که زننده نباشه خودش هنریه ! ... این هم مثل بقیه ی مسایل راه های مختلفی داره .. ولی بینش مشترکی وجود داره بین همه ی هنرمندان در این زمینه که به نوعی رمزموفقیتشون به شمار میاد ... حدس می زنید اون بینش چیه ؟ ... کامنت بذارید.. کامنت میذارم .. با هم کشفش می کنیم!

    Guard & Guide

    تجربیات من تا به حال نشون می ده که اکثر افراد برای خودشون محافظ و راهنما قایلند که مثلا در هنگام سختی ها بهشون نیرو و امید می ده و راه رو بهشون نشون می ده .. بعضی ها در خارج و بعضی در داخل خودشون در جستجوی اون موجود هستن ... بعضی ها هم تو آسمون ها ! (عده ای یک موجود رو کافی نمی دونن و به دنبال بیشتر هستن ) ...... در این مقوله حرف برای گفتن زیاده ولی هیچ نتیجه گیری منطقی ای از توش در نمی یاد پس شاید بهتر باشه زیاد روش وقت نذارم

    Sunday, December 19, 2004

    دگرگونی

    برای چندمین بار یک دگرگونی عظیم در زندگی نه چندان پر ماجرای من اتفاق می افته... دگرگونی مذکور دراطرافم رخ می ده نه در خود من ... و من فقط می تونم شاهدش باشم ..... سخته... خیلی سخته ... ولی شاید لازمه ... برای نزدیک شدن به هدف استقلال لازمه وابستگی ها کم رنگ بشن ... باید خودم رو برای یک دوره ی سخت آماده کنم

    Saturday, December 18, 2004

    شب زنده داری

    باید بخوابم ولی هوس کردم تا صبح بیدار بشینم ... میدونم اگه همین الان هم بخوابم فردا سر کلاس ریاضی نمی تونم چشم هام رو باز نگه دارم ... ولی امشب شب شب زنده داریه !... آره .. امشب از خواب خبری نیست

    Friday, December 17, 2004

    Help me PLEASE !

    می خوام بدونم من چقدر در بروز دادن خودم موفق بوده ام ... برای همین از شما می خوام بنویسی که من چه نمودی دارم ...منظورم اینه که لازم نیست رفتارم رو تحلیل کنی ... کافیه بنویسی چی می بینی...می تونی بصورت ناشناس کامنت بذاری و لازم نیست حتما خودت وب لاگ داشته باشی تا بتونی کامنت بذاری ...دوست دارم دفعه ی بعد که میام ببینم به تعداد دوست هام کامنت گذاشته شده

    Thursday, December 16, 2004

    gonna make myself HAPPY ! :)

    یک سری اقدامات برای خوشحال کردن خودم طرح ریزی کردم ... به تدریج خوشحال خواهم شد ... و باعث و بانی خوشحالیم خودم خواهم بود ... و این تضمینی است برای پایداری خوشحالیم

    I Promise !

    چند وقتی بود که هدف اصلی ام رو گم کرده بودم ... چقدر خوب شد دوباره پیدایش کردم!... دیگه نمی ذارم این اتفاق تکرار بشه ... همینجا به خودم قول می دم ... شما هم شاهد باشید

    Monday, December 13, 2004

    Mystery !

    شاید چون به اندازه کافی تجربه ندارم وقتی نشونه هایی از ایده آل هام در اطرافم می بینم بی خودی امیدوار می شم

    Friday, December 10, 2004

    دیوونه شدم رفت !

    احساس مسخره ایه... دلم می خواد همه چیز رو بهم بریزم ...شکستنی ها رو بشکنم ... و همه چی رو خورد کنم

    Thursday, December 09, 2004

    ای کاش می شد

    دیدین توی این فیلم ها سرخ پوست ها وقتی به یه سنی می رسن یه مدت طولانی تنها یه جایی دور از اجتماعشون - توی طبیعت - می شینن و فقط روی خودشون تمرکزمیکنن؟... تمام سختی ها رو تنهایی تحمل می کنن و بعدش به رشد و بلوغ فکری می رسن ... خیلی دلم می خواد این رو تجربه کنم ...ای کاش می شد

    Tuesday, December 07, 2004

    بعضی موقع ها برای راحت کردن کار خودم اطرافم رو طوری تغییر می دم که حاوی حداقل تحریک کننده ها باشه ... وقتی از خودم راضی و مطمئن می شم که با وجود تحریک کننده های مختلف راه خودم رو برم و از هدف و برنامه ام منحرف نشم

    حراصت

    هر وقت می تونستی بیشتر برداری ولی به اندازه ی خودت برداشتی می تونی ادعا کنی که حراصت/حریص بودن رو در خودت کنترل کردی

    هیچ کسی هیچ احساسی رو بصورت خالص تجربه نمی کند ... هر کسی یک پس زمینه ی احساسات داره که تاثیر بقیه احساسات رو به نفع خودش تغییر می ده ... این پس زمینه ممکنه خوشحالی باشه یا ناراحتی یا ... برای من چیه ؟ ... افسردگی ! ... سوال اینه : می شه این پس زمینه رو تغییر داد؟ ... اگه می شه چه جوری ؟