Live alive

The default is changed:

  • Judgin' isn't allowed
  • Comparin' isn't allowed
  • Analyzin' is allowed
  • NOTE : Ofcourse exceptional situations are NOT treated accordin' to default!

    Saturday, April 30, 2005

    " Let's urge ourselves to respect others' rights ."

    حتماً باید ازم دور بشن تا قدرشون رو بدونم؟ چرا اینطوریه؟ انگار فکر می کنم بعضی موقعیت ها ابدی هستند

    Friday, April 22, 2005

    سلام ، من ***** هستم . می خواستم با شما بیشتر آشنا بشم ... این هم شماره ی موبایلم : *********** .. خوشحال می شم صداتون رو بشنوم
    گاهی فکر می کنم همشون یکی هستند ! آخه عین هم حرف می زنن ! ولی خب اسماشون فرق می کنه

    Thursday, April 21, 2005

    هر وقت توو چشام نگاه کردی و گفتی داری راست می گی می فهمم واقعاً داری دروغ می گی اون وقت یکی محکم (احتمالاً با لگد!) می خابونم توو دهنت! حالا اگه زرنگی کنی و بدون اینکه توو چشام نگاه کنی بگی داری راست می گی باز هم همون اتفاق می افته با این تفاوت که این دفعه غافلگیر می شی ، چون نگام نمی کردی! ... باورت می شه اینو همینجا ، همین الان ، بدون ویرایش و آنلاین* نوشتم؟ توو چشام نگاه کن و جوابمو بده! .. حالا یه حالت زبلانه تری هم هست! اگه به پاهام نگا کنی و بگی ... دیگه گوش نمی دم ببینم چی می گی که اگه دروغ گفتی لگد بزنم ، درجا هفت هیتس* -ِت می کنم
    *online
    *7 hits (those who have played "Mortal combat" know what I'm talkin' about!)

    چند تا قرص خواب و تمام !... فکر کنم 6 تاکافی باشه ولی برای اطمینان 10 تاش می کنم

    او یک آینه است ، یک آینه به تمام معنا

    اگه تواناییِ نگهداریش رو نداشته باشی ، داشتنش فقط مایه ی دردسره

    Monday, April 18, 2005

    امروز خیلی دلم می خواست با لگد بزنم تو دهن فلانی ، ولی خودمو کنترل کردم

    امروزخیلی چیزا فهمیدم ... وای ، بدبخت شدم ! با دیدن اون عکسا حالا می دونم که کارام کاملاً هم محرمانه نبوده اند! حالا معلوم نیست چند نفر از این موضوع خبر دارن ...یعنی خب همه می دونستند ولی فکر نمی کردم هیچ کس اینقدر از اعتماد من سوءِ استفاده کنه! اصلاً معلوم نیست دقیقاً کِی دست به این کار شیطانی زده ؟ البته با صرف کمی وقت و کاراگاهی (!) می تونم تاریخ تقریبیش رو در بیارم ولی ... هنوز باورم نمی شه ! تنها کسی که اصلاً فکر نمی کردم ... یعنی به بقیه مظنون بودم چون رفتارشون گاهی خیلی مشکوک می شد ... ولی او نه ! .. نمی دونم یعنی فقط به خاطر کنجکاوی اونکارو کرده ؟ یا مثلاً می خواسته حرفای ناگفته ی منو به بقیه بگه ؟! وای امیدوارم فقط کنجکاوی بوده باشه ! همونش هم به اندازه ی کافی ناراحت کننده هست ! آخه قرار نبود کسی اونارو بخونه ... ... من به اندازه ی کافی نشناختمش ... حالا فقط میتونم حسرت بخورم .. که فایده ای هم نداره! .. نمی خواستم احساس کنه می خوام از کاراش سر در بیارم ، برای همین همیشه فاصله ام رو حفظ کردم .. ولی خب شاید نمود بیرونیش بیشتر شبیه بی توجهی بود تا دخالت نکردن ! .. در هر حال بهتر از دخالت کردن بود! .. وقتی ببینمش سعی می کنم یه کم بیشتر بشناسمش ... قبلاً اون اونارو می دونست (عکس هم گرفته بود!! وای خدا ، من با این بشر چیکار کنم آخه!) ولی من نمی دونستم که او می دونه ..لامسسسب اصلاً بروز نمی داد ! نمی دونم با اون چیزایی که دیده بود چطوری می تونست خودش رو نگه داره و هیچی بروز نده ... نمی دونم ... وای فقط امیدوارم کِس دیگه ای دست به این کار وحشتناک نزده باشه ! حتی فکرش باعث می شه سرم سوت بکشه

    Friday, April 15, 2005

    جدیداً یک کم نسبت به اطراف و اطرافیانم کنجکاو شدم! تصمیم گرفتم از این به بعد یه کم اجتماعی تر بشم .. قبلاً می دونستم باید بشم ولی نمی خواستم! الان هم می دونم باید بشم و هم تقریباً می خوام ... پس اگه دیدین کمی غیر عادی شدم بدونید دارم پوست می ندازم! یعنی مثلاً دارم تغییر می کنم و اینا ! ... راستی اگه همکاری کنید ممنون می شم... چه جوری؟ ...خب معلومه ... معلومه؟ .. نه خب معلوم نیست ... ولی حالا اگه تونستید....اصلاً ولش کن ... فقط یه وقت تو ذوقم نزنید! .. مثلاً اگه بهتون برخلاف همیشه سلام کردم و اینا ، تحویلم بگیرید یه کوچولو !.. مرسی
    :D
    -------------------------------------------------------
    خیلی امیدوار شدم .. بعضی ها واقعاً تحویلم گرفتند ! ببخشید من هنوز ناشی ام شاید نتونستم اونطوری که باید از فرصت هایی که بهم دادین استفاده کنم ، ولی دارم سعی می کنم

    Tuesday, April 12, 2005

    داروهات رو بخور به امید بهبود

    Monday, April 11, 2005

    "you don't want me there you just shut me ouuuuuuuuuuuuuuuuut"

    Meddlers are doomed to be killed or at least cursed !

    "you're not as alone as you feel" (my version: "you're even more alone than you think you are"!)

    Saturday, April 09, 2005

    اگه دیگران از بودن با آدم لذت ببرند ، بودن در کنارشون قابل تحمل و گاهی حتی لذت بخش می شه

    بعضی ها ارزش خودشون رو نمی دونن تا وقتی کسی اونارو کشف کنه
    (نگران نباشین ، همتون کشف می شین به زودی)

    "I wanna scream it makes me feel ALIVE"

    yyaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaw

    Sunday, April 03, 2005

    “Hello, is it me you looking for?” !!!

    (yeah rrrright!)

    آخه کی تو این آفتاب و گرما سر تا پا سیاه می پوشه؟ فکر می کنی شاید مثلاً دیوونه باشه ؟ ولی بهش نخند ، حتماً دلیلی داره
    (می گم حالا مگه کسی خندید که اینو گفتم؟... آره ، خودم!)

    عدم تطابق چیزایی که می گی با چیزی که از چشمات معلومه گاهی خیلی خنده داره ! ولی من هیچ وقت بازی به این قشنگی رو بی مزه تموم نمی کنم ، نه ، من نقشه هات رو بهم نمی ریزم .. می ذارم تا آخرش بیای و بعد با یه حرکت غافلگیرکننده همه چی رو به نفع خودم تموم می کنم ! آره ، من گاهی خیلی بی رحم می شم .. مراقب خودت باش

    آدم گاهی باید خودش رو از بیرون ببینه تا تناسب رفتاری اش حفظ بشه
    آدم باید گاهی سعی کنه اطرافیانش رو از درون ببینه تا بتونه عدم تناسب رفتاری شون رو توجیه کنه

    My shell !

    ببین من تغییری نکردم؟ خوب نگاه کن ... ... آره ، لاکم رو پوشیدم و از حباب اومدم بیرون ! لاکم تعمیر لازم داشت ، آخه دیگه نفوذ ناپذیر نبود . .ولی حالا هست ، امیدوارم
    (اگه می خوای می تونی "حباب" رو به لاک موقتی تعبیر کنی ولی بدان که آن داستانی مربوط، ولی جدا دارد)

    دو تا چیز گاهی خیلی لازم می شن .. سکوت و فاصله .. شاید بشه توی "تنهایی" خلاصه شون کرد

    سفره ی هفت سین : سکوت ، سیاهی ، سرما، سرخی(خون؟)، سنگ دلی، سادیسم(!)، سیندرلا
    یهویی منو بذار تو سفره دیگه
    ;D
    ولی سیندرلا سادیسم نداشت تا جایی که یادمه