سیر تکامل
این روزها خیلی به گذشته فکر می کنم ... چقدر با الانم فرق داشتم ... اون موقع از وجود مریم در درونم وحشت داشتم ... وجودش رو انکار می کردم !.. چه برسه به اینکه بخوام بروزش هم بدم !... از دنیای واقعی هم وحشت داشتم (و دارم !) ... به دنیای ساخته ی خودم پناه برده بودم ... خدای دنیام بودم ... دنیام خیالی نبود .. واقعی سازیش کرده بودم که هیجان انگیز تر بشه و حوصله ام سر نره !.. ولی بعد از مدتی دیگه اونجا هم نمی تونستم آسوده باشم ... دیگه نسبت به اطرافم بی تفاوت نبودم ... خیلی مسائل که قبلا به راحتی از کنارشون می گذشتم برام مهم شده بودن و حتی از کوچکترینشون هم نمی تونستم بگذرم ... از همون موقع به آهنگ های متال روی آوردم ... چون باعث می شدن احساس قدرت و شکست ناپذیری بکنم وبتونم سختی ها رو تحمل کنم (هنوز هم همینطوریه)......... تعداد مسئله ها مدام در حال افزایش است ... و اصلا طبیعت این نوع مسایل اینه که راه مشخص و منحصر به فردی ندارن و همواره باید گوش به زنگ باشی که راه های بهتر رو کشف و در زندگیت پیاده کنی... ولی حداقل روش روبه رو شدن با این مسائل رو یاد گرفته ام و دیگه ازشون فرار نمی کنم .. همین خودش امیدوار کننده است
0 Comments:
Post a Comment
<< Home