دگرگونی
برای چندمین بار یک دگرگونی عظیم در زندگی نه چندان پر ماجرای من اتفاق می افته... دگرگونی مذکور دراطرافم رخ می ده نه در خود من ... و من فقط می تونم شاهدش باشم ..... سخته... خیلی سخته ... ولی شاید لازمه ... برای نزدیک شدن به هدف استقلال لازمه وابستگی ها کم رنگ بشن ... باید خودم رو برای یک دوره ی سخت آماده کنم
3 Comments:
نتیجه می گیریم که در آن زندگی تنها ماجراها، دگرگونی هایی عمیق بوده اند. یعنی اتفاقی نمی افتد جز مواردی عمیق. معلومه از لحاظ ماجرا آنرا کافی نمی دانی پس نتیجه می گیریم که ماجراجو هستی. اما این دلیل نمی شود که بفهمیم درباره چه نوع دگرگونی نوشتی. لتش شر آور بلیفز! وید مور دیتیلز
از تحلیل و نتیجه گیری هات خوشم اومد !... از یک جمله نکات ظریفی استخراج کردی ... خصوصیات دگرگونی ای که داره اتفاق می افته توی جمله های بعدی ذکر شده ... فقط میتونم این رو اضافه کنم که ...... واقعا هیچ چیز جدیدی نمی تونم اضافه کنم ... هر چی بگم تکراری می شه...ولی سختی اش به کمرنگ شدن وابستگی ها مربوط می شه ... فکر کنم واضح ترین قسمت پست رو تکرار کردم !
یه نکته ی مربوط به این رو بصورت کامنت در پست شب زنده داری نوشته ام
Post a Comment
<< Home