Live alive

The default is changed:

  • Judgin' isn't allowed
  • Comparin' isn't allowed
  • Analyzin' is allowed
  • NOTE : Ofcourse exceptional situations are NOT treated accordin' to default!

    Thursday, February 24, 2005

    Human Power !

    این هم یکی از مظاهر کوچک شمردن قدرت انسان است ... اینکه وقتی ضعفی کشف می شه اولین راهی که به ذهنمون می رسه اینه که شرایط رو طوری تغییر بدیم که احساسش نکنیم ... ولی اون ضعف هنوز وجود داره و به محض تغییر شرایط مجددا نمایان می شه ... به این که نمی گن راه حل .. این یعنی فرار از مشکلات .. به قولی یعنی پاک کردن صورت مسئله ... یه چیزی تو مایه های قایم کردن یه سری آشغال زیر فرش !.. شرایط که همش در حال تغییر است و به خیلی چیزها بستگی داره که از دسترس ما خارج هستند ... پس اصلا نمی شه روش حساب کرد ... باید ریشه اش رو پیدا کرد ... جدیدا هر مشکلی رو ریشه یابی می کنم به یک چیز واحد می رسم ..... فکر می کنم من به طور کامل در اختیار خودم قرار گرفته ام و هر تغییری که بخوام می تونم در خودم ایجاد کنم ... اینکه منشاء همه ی چیزهای مربوط به خودم هستم*...هر ایرادی هست اینجاست در من .. اگه این من رو درست* کنم وجدانی* آسوده خواهم داشت
    قسمت های ستاره دار به ترتیب
    ستاره اول : دقت کن گفتم "هستم" و می گم خواهم بود ولی می دونم که نبوده ام ... چون قبلا این قدرت شگفت آور رو کشف نکرده بودم ... خیلی ناپایدارتر بودم چون بیشتر به شرایط وابسته بودم ... ثبات نداشتم (و هنوز هم ندارم!) چون اجازه می دادم که شرایط روم تاثیر بذاره ... مثل یک مایع که حالت ظرفش رو می گیره
    ستاره دوم : درست یعنی چی ؟...خیلی کلی و مبهم به نظر می رسه ولی همه می دونند درست چیه و تشخیص می دن که چی درسته .. تفاوت در نحوه ی برخورد با حقیقت و میزان تمایل و تلاش برای تبدیلش به واقعیته
    ستاره سوم : راجع به وجدان هم چیز جالبی به ذهنم رسید: زندگی پر از اتفاق های خوب و بد است ... می دونستم : این بینش آدم هاست که باعث می شه برداشت های مختلفی از این اتفاق ها داشته باشه
    ولی این بینش از کجا می یاد ؟ نه .. از شرایط نیست ... منشاء ش خود آدم ها هستند
    مشاهده کردم : بعضی وقتها آدم ها اتفاق های خوب رو به تشویق و پاداش کارهای نیکشون تعبیر می کنند و اتفاق های بد رو نتیجه ی کارهای بدشون می بینند و به نظرشون می یاد که دارن تنبیه می شن ولی همون اتفاق خوب یا بد از دیدگاه دیگر می تونه یک آزمایش و امتحان به حساب بیاد
    کشف کرده ام : ریشه ی همه ی این برداشت ها برمی گرده به آسودگی یا عدم آسودگی وجدان ... هر کسی خوب می دونه که داره چی کار می کنه و خیلی خوب هم می دونه که چی درسته و چی غلط .. پس وقتی خلاف معیارهاش عمل می کنه از خودش ناراضی می شه و همین بینشش رو نسبت به دنیای اطرافش تغییر می ده و باعث می شه به هر چیزی به چشم یک هشدار نگاه کنه ... انگار همه ی دنیا متمرکز شدن که به او راه درست رو یادآوری کنند ... این در واقع خود اوست که سعی در تربیت کردن خویش دارد ولی به این تلاش ها و تمایل به تکامل بی اعتناعی می کند... وقتی سعی می کنه محکم و منطقی باشه احساس می کنه دلیلی برای تنبیه ش وجود نداره پس به همه چیز خیلی خوش بینانه نگاه می کنه ... مثل اینکه اینجا یه مسئله ی دیگه هم به نوعی داخل شد! ...از این صحبت ها می شه اینطور نتیجه گرفت که آدم های بدبین کسانی هستند که از خودشون راضی نیستند و نسبت به خود های دیگه هم مشکوک هستند ... یا کسانی که به قدرت باورنکردنی انسان پی برده اند و می ترسند که دیگران خودهایشان را خوب تربیت نکرده باشند و از این قدرت سوء استفاده کنند...انگار اعتماد به نفس هم از همین آسودگی وجدان نتیجه می شه

    Sunday, January 16, 2005
    1:10 AM

    1 Comments:

    At 4:53 PM, Blogger Nazanin said...

    تأثير !
    آدم های اطراف و حتّی بقيه ی موجودات،اين ها قطعاً تأثير گذارند،امّا چند مسأله مطرح ميشه
    *تأثيری که به سود ماست يا بر عکس
    هرچند من خودم در دوران ما قبل از اينکه الان اين جا چيزی بگم تأثييراتی از محيط اطرافم گرفته ام
    امّا ميتونم بگم اينکه ما از اون چيزی بگيريم که برامون خوب باشه يا نه،با ماست،يعنی همون طور که فکر کنم
    يه جايی گفتی ما معمولاً خودمون خوب ميدونيم که چی برامون خوبه و چی نه،پس ميتونيم
    اونو حد اقل بهش نگاه کنيم،(از بيرون) و بعد می تونيم راجع بهش تصميم بگيريم

    موضوع جالبی رو مطرح کردی،فکر ميکنم يکی از مسائلی که اين روز ها ذهن طفلکی منی به خودش مشغول
    کرده هم يه چيزی در همين مايه ها باشه!


    * ولی اين پستت رو نروم * راه رفتا،خيلی طولانی بود،البته ميدونم که کوته تر از اين نيميشد بگی کلک

     

    Post a Comment

    << Home